طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

طنین بلا

تولد تولد...

    ماه فروردین ماه تولدهای خانواده ما هست البته باید بگم که از یکم تا 29 فروردین ماه کسانی به دنیا اومدن که همگی برای خانواده مهم هستن که اگه بخوام اسم همه رو ببرم دیگه زیادی لوس میشه ... 16 فروردین  تولد دایی بهروز بود که  تو خیلی خیلی دوسش داری و چه نازها که براش نمیکنی. 17 فروردین تولد یکی از بهترین باباهای دنیاس یعنی احمد بابای خودم که عاشقانه دوسش دارم و میدونم که توهم خیلی دوسش داری. و در اخر 28 فروردین تولد یکی یهدونه خواهرمه که بازهم برای من مثل یه دوست و همراه بوده از بچه گی تا به امروز و البته عاشق تو هست و تو هم عاشق اونی. دیروز تولدش بود و ما برای اینکه تولد رو جور دیگه ای جش...
30 فروردين 1392

مهمونی خونه عمه خانم!!

عزیزم این چند وقت خیلی سرم شلوغ بود و کم به وبلاگت سرمیزدم اما سعی میکنم که بیشتر بیام و اپ کنم. روز یکشنبه 01.25 رفتیم خونه عمه نعیمه برای شام و خیلی بهت خوش گذشت چون خونه عمه یک پارک به تمام معنا بود از تاپ و سرسره بگیر تا دوچرخه بازی و توپ بازی و... خلاصه که امیرحسین خان حسابی کیف میکنه تو خونشون البته شما هم حسابی دلی از عزا در اوردی به طوری که هنوز از خونه عمه خدا حافظی نکرده شما خوابت برد . عمه جون با پشتی ها و کمک مبل براتون سرسره درست کرده بود که اول میترسیدی بری بالا اما وقتی امیرحسین رفت و با ذوق سر خورد و اومد پایین دیگه کسی جلودار شما نبود و اونقدر رفتی بالا  و سر خوردی که دیگه حسابی خسته بودی و نمیاتونستی بری ...
25 فروردين 1392

سال جدید طنین جدید

عسل من ... خوشگل من... ناناز من... این روزها خیلی با مزه شدی و کم کم داری یه دختر به تمام معنا میشی.  تقریبا از صبح که پا میشی شروع به حرف زدن میکنی و جالب اینکه من تمام حرفات رو متوجه میشم و اگر بعض ها رو دوباره ازت سوال کنم با روش خودت بهم میفهمونی و البته بگم که خیلی از کلمات رو میگی خوشگلم. اااااامممممو   حموم بده                 بده بده                   بگیر بیریم                 بریم اب                 &...
22 فروردين 1392

13به در سال 92

با تاخیر فراوان و عذر زیاد از دخترکم میخوام راجع به 13 به در سال جدید برات بگم. عزیزم پارسال چون شما خیلی خیلی کوچولو بودی ما جایی نرفتیم و فقط بعد از ظهر به مراسم اش خوردن رسیدیم پیش مامانی اینا، ولی امسال چون برای خودت خانمی شده بودی با عمه ها و عموی من و البته عروسها شون و دخترهاشون رفتیم سیزده مون رو در کنیم . جای همه کسانی که نبودن خالی که خیلی خوش گذشت بهمون باید بگم که به همه خوش گذشت چون جایی که بودیم وسایل بازی برای شما نی نی ها فراهم بود و بزرگتر ها با خیال راحت مشغول صحبت و تخمه شکستن بودن و جوانها ( مثل من:)) و خاله نرگس و خاله ساجده و...) برای خودمون مشغول بودیم .بابا ها با هم بدمینتون بازی میکردن و خلاصه همگی شاد بودیم ...
21 فروردين 1392

و اما دومین سفر 91

بعد از اینکه یک روز خستگی در کردیم دوباره بار و بندیل و بستیم و اینبار به سمت رامسر حرکت کردیم :))) همراه ما عمو مجتبی و خاله منصوره بودن و قرار بود که بقیه روز بعد به ما ملحق بشن . جاتون خالی چه هوایی بود ،چون ما ویلایی که گرفته بودیم تو قسمت جنگلی رامسر بود تقریبا بیشتر مواقع باران های پودری در حال بارش بود که هوا رو خیلی دلچسب و مطبوع میکرد نه سرده و نه گرم ولی برای نی نی کوچولوهایی مثل من یکم سرد بود و ممکنه بود سرما بخورم. اما مامان ندا اونقدر من رو میپوشوند که من داشتم گرما زده میشدم :)))  ما ساعت 5 بعد از ظهر رسیدیم به ویلا و ترجیح دادیم که اون روز رو استراحت کنیم البته شب یه گشت کوچولویی زدیم اما زیاد راه دور نرفتی...
18 فروردين 1392

تور گردشی میبد

بعد از یک روز استراحت و خستگی در کردن از عروسی با خانواده یک تور گردشی برای میبد راه انداختیم و به جاهای خوب از این شهر که فاصله چندانی از یزد نداره رفتیم . به موزه یخچال طبیعی, کارگاه سفالگران ، به امامزاده بیده و ...از همه بهتر به مکانی به نام چک چک که مقدس ترین زیارتگاه زرتشتیان بود سر زدیم که به نام پیر سبز هم نامیده میشود. این زیارتگاه تو کوهای اطراف میبد ساخته شده و زرتشتیان در روزهای به خصوصی در خرداد ماه به این زیارتگاه میرن و همگی لباس سفید میپوشند و بعد از انجام اعمال این روزها به اصطلاح حاجی میشن. نام این مکان رو برای این گذاشتن چک چک که از سقف این زیارتگاه قطره قطره اب میچکه و اونها بر این باورند که این قطره ها اشک چشم نیک بانو...
15 فروردين 1392

اولین مسافرت نوروزی 92

سلام به همگی من چند وقتی نبودم و حسابی مشغول بودم و نتونستم که به وب سر بزنم و به روزش کنم اما حالا حسابی پر بار اومدم . سال 91 با همه تلخی ها و شیرینی ها گذشت و به خاطره ها بدل شد و ما به امید سالی بهتر از پارسال ،سال 92 رو شروع کردیم البته سال تحویل اصلا رو براه نبودم و حسابی کارهام به هم گره خورده بود و طنین خانم هم تا تونست منو اذیت کرد و بعد از اینکه توپ سال رو زدن همه چیز اروم شد و طنین ناز هم به خواب نازی رفت تا ما بتونیم حد اقل در کمال ارامش سبزی پلو ماهی رو بخوریم. روز 2 فروردیم ماه ما به سمت یزد ( شهر ابا و اجدادی بابا نوید ) حرکت کردیم به همراه عمه نعیمه و عمه بابایی و ساعت 5.30 بعد از ظهر به خونه آقا جون ( پدر بزرگ ...
8 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد